سفارش تبلیغ
صبا ویژن
روزهـــایـــ بــارانــــــی
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ خدایا... اگر روزی فراموش کردم خدای بزرگی دارم تو فراموش نکن بنده ی کوچیکی داری با نوازشی و یا تلنگری آرام وجودت را همراهیت را مهربانی و بزرگیت را برایم یادآوری کن... ♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥&
سه شنبه 92 اسفند 20 :: 6:50 عصر :: نویسنده : *_ * باران * _ *

یه پروانه را با دستات می گیری



بعدش می خوای ببینی زنده هست؟



انگشتاتو باز کنی .... فرار میکنه



محکم بگیری....می میره



دوست داشتن هم یه چیزی مثل پروانه هست




موضوع مطلب :
سه شنبه 92 اسفند 20 :: 6:49 عصر :: نویسنده : *_ * باران * _ *

گاهی صدای تو برای خدا آنقدر زیباست که سکوت میکند که تو هزاران بار بگویی خدایا... خدایا....

 

..............................................................

خدایا ببخش که بیشتر اوقات تو رو فقط بخاطر اجابت خواسته هامون خواستیم

                                                                                                                            ببخش




موضوع مطلب :
سه شنبه 92 اسفند 20 :: 6:44 عصر :: نویسنده : *_ * باران * _ *

 

خدا به قلب کوچکم وسعت ده تا بتوانم بزرگیت را درک کنم

و در دریای بزرگی و پاکی

 و مهربانی تو غرق شوم

 و به بالهایم توانی ده

 تا بتوانم به سوی تو پرواز کنم تو که آشنا ترین آشنایی




موضوع مطلب :
سه شنبه 92 اسفند 20 :: 6:43 عصر :: نویسنده : *_ * باران * _ *

دختری به کوروش کبیر گفت:

من عاشقت هستم

کوروش گفت:

لیاقت شما برادرم هست که از من زیباتر است

و پشت سرت ایستاده....

دختر برگشت و دید کسی نیست

کوروش گفت:

.

.

.

.

.

اگر عاشقم بودی... پشت سرت را نگاه نمیکردی.....!!




موضوع مطلب :
سه شنبه 92 اسفند 20 :: 6:41 عصر :: نویسنده : *_ * باران * _ *

قاصدک

برو آنجا که تو را منتظرند...




موضوع مطلب :
سه شنبه 92 اسفند 20 :: 6:40 عصر :: نویسنده : *_ * باران * _ *
قلبـــ ها دریچه نفوذند

و آنکـــــه صادقانه نفوذ کند....

پایدارترین مهمان است ....

امام علی علیه السلام ....




موضوع مطلب :
سه شنبه 92 اسفند 20 :: 6:39 عصر :: نویسنده : *_ * باران * _ *

بار خدایا ... از کوی تو بیرون نرود پای خیالم .. نکند فرق به حالم .. چه برانی چه بخوانی چه به اوجم برسانی چه به خاکم بکشانی .. نه من آنم که برنجم ، نه تو آنی که برانی  .

 




موضوع مطلب :
سه شنبه 92 اسفند 20 :: 6:37 عصر :: نویسنده : *_ * باران * _ *

وقتی تنها میشوی

بدان خدا همه را بیرون کرده

تا با تو تنها باشد...




موضوع مطلب :
سه شنبه 92 اسفند 20 :: 6:35 عصر :: نویسنده : *_ * باران * _ *

پروردگارا تو تکراری ترین “حضور” روزگار منی و من عجیب به آغوش تو از آن سوی فاصله ها خو گرفته ام !




موضوع مطلب :
سه شنبه 92 بهمن 29 :: 7:41 عصر :: نویسنده : *_ * باران * _ *

 تک عروس گورستان

پسر : ضعیفه ! دلمون برات تنگ شده بود اومدیم زیارتت کنیم !
دختر : توباز گفتی ضعیفه ؟

پسر : خب ، منزل بگم چطوره ؟
دختر : وااااای . . . از دست تو !

پسر : باشه ؛ باشه ببخشید ویکتوریا خوبه ؟
دختر : اه . . . اصلاباهات قهرم !

پسر : باشه بابا ، توعزیز منی ، خوب شد ؟ آشتی ؟
دختر : آشتی ، راستی گفتی دلت چی شده بود ؟

پسر : دلم ! آها یه کم می پیچه ! ازدیشب تاحالا !
دختر : واقعا که !

پسر : خب چیه ؟ نمیگم مریضم اصلا ، خوبه ؟
دختر : لوووس !

پسر: ای بابا ، ضعیفه ! این دفعه اگه قهر کنی دیگه نازکش نداری ها !
دختر : بازم گفت این کلمه رو . . . !

پسر : خب تقصرخودته ! میدونی که من اونایی رو که دوست دارم اذیت میکنم ، هی نقطه ضعف میدی دست من !
دختر : من ازدست توچی کارکنم ؟!

پسر: شکرخدا ! دلم هم پیچ میخوره چون تو تب وتاب ملاقات توبودم ، لیلی قرن بیست و یکم من !
دختر : چه دل قشنگی داری تو ! چقدر به سادگی دلت حسودیم میشه !

پسر : صفای وجودت خانوم !
دختر : می دونی ! دلم ، برای پیاده روی هامون ، برای سرک کشیدن تو مغازه های کتاب فروشی ورق زدن کتابها ، برای بوی کاغذ نو برای شونه به شونه ات راه رفتن و دیدن نگاه حسرت بار بقیه . . .
آخه هیچ زنی که مردی مثل مرد من نداره !

پسر : می دونم ، می دونم ،دل منم تنگه ، برای دیدن آسمون چشمای تو . . .
برای بستنی شاتوتی هایی که باهم میخوردیم . . .
برای خونه ای که توی خیال ساخته بودیم ومن مردش بودم . . . !
دختر : یادته همیشه  به من میگفتی “ خاتون ”

پسر : آره ، آخه تو منو یاد دخترهای ابرو کمون قجری می انداختی !
دختر : ولی من که بور بودم !

پسر : باشه ! فرقی نمی کنه !
دختر : آخ چه روزهایی بودن ، چقدردلم هوای دستای مردونه ات رو کرده . . .
وقتی توی دستام گره می خوردن ، مجنون من . . .

پسر : . . .
دختر : ***** شد چرا چیزی نمیگی ؟

پسر: …
دختر : نگاه کن ببینم ! منو نگاه کن . . .

پسر: . . .
دختر : الهی من بمیرم ، چشات چرا نمناکه ، فدای تو بشم . . .

پسر : خدا ، نه . . . ( گریه )
دختر : چرا گریه میکنی ؟

پسر : چرا نکنم ، ها ؟
دختر : گریه نکن ، من دوست ندارم مرد گریه کنه ، جلو این همه آدم ، بخند دیگه ، بخند ، زودباش . . .

پسر : وقتی دستاتو کم دارم چطوری بخندم ؟ کی اشکامو کنار بزنه که گریه نکنم . . .
دختر : بخند، و گرنه منم گریه میکنما !

پسر : باشه ، باشه ، تسلیم، گریه نمی کنم ، ولی نمی تونم بخندم
دختر : آفرین ! حالا بگو برای کادو ولنتاین چی خریدی ؟

پسر : توکه میدونی من از این لوس بازی ها خوشم نمیاد ، ولی امسال برات یه کادو خوب آوردم . . .
دختر : چی ؟ زودباش بگو ، آب از لب و لوچه ام آویزون شد . . .

پسر : . . .
دختر : دوباره ساکت شدی ؟

پسر : برات کادو ( هق هق گریه ) ، برات یه دسته گل گلایل ! یه شیشه گلاب و یه بغض طولانی آوردم . . . !
تک عروس گورستان !
پنج شنبه ها دیگه بدون تو خیابونها صفایی نداره . . .
اینجا کناره خانه ی ابدیت مینشینم و فاتحه میخونم . . .
نه ، اشک و فاتحه
نه ، اشک و فاتحه و دلتنگی
امان ، خاتون من ! توخیلی وقته که . . .
آرام بخواب ای کوچ کرده ی من . . .
دیگر نگران قرصهای نخورده ام ، لباس اتو نکشیده ام و صورت پف کرده از بی خوابیم نباش . . . !
نگران خیره شدن مردم به اشک های من هم نباش !
بعد از تو دیگه مرد نیستم اگر بخندم . . .
اما ، تو آرام بخواب . . .


[عکس: bumisjbefiebf7spfyuq.jpg]



موضوع مطلب :
1 2 3 4 5 >> >

قالب بلاگفا

قالب وبلاگ

purchase vpn

بازی اندروید