لطفا به من عشــــــــــق تعارف نکنید ســــــــــــــــیرم من به تنهایی کنار ساحل قـــــــــــــدم مــــــــیزنم
به تنهایی به دیدن غــــروب مــــیروم
به تنهایی تـــنـــهــا میمانم
عشق را میسپارم به چشمان آزاد و نترس تو من شـــــــــــــکستم دیروز تکه تکههایم را با دست جمع کردم، دستم برید
از فردا خودم را گچ میگیرم شاید دیگر هرگز پرواز نکنم اما هرگز زمین نمیخورم شاید نخندم اما گــــــــــریه هم نمیکنم شاید جاودانه نشوم اما آسوده مـــــــیمیرم فردا قلبم را از جا میکنم، چالش میکنم زیر خروارها خاک نم کشیده ی کویر شما هم میتوانید در مراسم تدفینش شرکت کنید …
فقط لطفا قلبم را ندزدید من عاشق نـــــمیشوم حـــــتـــی به قـــیمـــت پوســــیدن
موضوع مطلب :